دل نوشته

عاشقانه های شبانه من نامه سوم از میترا زارع
نامه سوم از سری عاشقانه های شبانه به همراه زیباترین جملات ودلنوشته های عاشقانه | زیباترین جملات عاشقانه و دلتنگی شبانه
ادامه مطلبموضوعات

عاشقانه های شبانه من نامه دوم از میترا زارع
نامه دوم از سری عاشقانه های شبانه به همراه زیباترین جملات ودلنوشته های عاشقانه | جشن کاشت | زیباترین جملات عاشقانه و دلتنگی شبانه
ادامه مطلبموضوعات

قهرمان کتاب مسخ کافکا
قهرمان کتاب مسخ کافکا خیره به سقف سفید مسخ علت بی فایدگی و طرد شدن نیست درباره رمان مسخ کافکا به همراه قسمتی از فیلم کتاب مسخ کافکا
ادامه مطلبموضوعات
.webp)
تنها روز سال که فرزند معلم ها از شغل مادرشون لذت میبرند
روز معلم تنها روز سال که فرزند معلمها از شاغل بودن مادرشون لذت کامل میبرن و من سین جاوید ، جبران خلیل جبران وهی تو ذهنم مرور میکنم
ادامه مطلبموضوعات

دهکده کوچک ما نویسنده افغان علی سروری
نویسنده افغان افغانستان علی سروری و جنگ طالبان ، در دنیای اطراف من از ابر هایشان خون میبارد تا باران و برف اشک و طالبان انقلاب تا پیروزی
ادامه مطلبموضوعات

تجربه شخصی من از سرمایه گذاری با پول قرضی
پنجره موفقیت مدیریت سرمایه قسمت اول نویسنده جلال عربگل مات و مبهوت بودم اصلا نفهمیدم چی شد صد دلاری آمریکا فارکس
ادامه مطلبموضوعات

داستان طنز سنگها برای که به صدا درمی آیند
داستان طنز سنگ کلیه های نازنین من ، بدبختی از آنجا شروع شدکه یک ویروس خوش خط وخال زیبا روی زشت پندار جهان و گرفتار کرد ویروس کورونا یا کرونا
ادامه مطلبموضوعات

تویی که با آرامی دریا آرامی بزار طوفانی شدن دریا بیقرارت کنه
تویی که با آرامی دریا آرامی با طوفانی شدن دریا هم میتونی آروم باشی بزار طوفانی شدن دریا بیقرارت کنه نویسنده دختر جوان افغان اسما شفائی
ادامه مطلبموضوعات

روزی که در ایران باید بنام روز استرس ملی نامگذاری شود
سیزده خرداد روزی که در ایران باید بنام روز استرس ملی نامگذاری شود روز تولد من روزی که بانک کارآفرین و شهر صادرات تبریک تولد ارسال می کنند
ادامه مطلبموضوعات

فکر میکنید آدم از چه میمیرد؟
فکر میکنید آدم از چه میمیرد؟ از گرسنگی؟ از سیگار؟ از غصه؟ درس های که یک معامله گر از فارکس یاد نمیگیرد نویسنده دکتر مسیح رضوانی
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود
در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند. خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته.
