عاشقانه

عاشقانه های شبانه من نامه سوم از میترا زارع
نامه سوم از سری عاشقانه های شبانه به همراه زیباترین جملات ودلنوشته های عاشقانه | زیباترین جملات عاشقانه و دلتنگی شبانه
ادامه مطلبموضوعات

عاشقانه های شبانه من نامه دوم از میترا زارع
نامه دوم از سری عاشقانه های شبانه به همراه زیباترین جملات ودلنوشته های عاشقانه | جشن کاشت | زیباترین جملات عاشقانه و دلتنگی شبانه
ادامه مطلبموضوعات

عاشقانه های شبانه من از جشن مهرگان نویسنده میترا زارع
نامه اول از سری عاشقانه های شبانه به همراه زیباترین جملات ودلنوشته های عاشقانه | دیدار و بوسه و آغوش ، صدای قلبم ، سرزمین تو ، سرزمین من
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه وقتی دیر شد ترجمه از ترکی استانبولی
داستان کوتاه وقتی دیر شد | عشق نا فرجام | داستان کوتاه ترکی استانبولی ترجمه شده به فارسی | ترجمه فارسی داستان ترکی استانبولی
ادامه مطلبموضوعات

داستان های ترکی استانبولی
ترجمه فارسی داستان های ترکی | داستان ترکی استانبولی | داستان های ترکی استانبولی با ترجمه فارسی | داستان کوتاه ترکی استانبولی
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
داستان ترکی استانبولی | مژگان داستانی از تعبیر حکایت عکسی قدیمی که با شواهد و خاطرات موجود به واقعیت نزدیک می شود
ادامه مطلبموضوعات

سخنان اوشو درباره رسیدن به نقطه عشق
اوشو گفت زمانی که حال و هوای مسموم بر تو غلبه کرد صبرکن تا سم به غیر خود تبدیل شود اصول زندگی و عشق ورزیدن ، سخنان اشو در مورد عشق
ادامه مطلبموضوعات

ترجمه فارسی شعر رپ ترکی آهنگ آیا آیا
ترجمه شعر آهنگ آیا آیا ایا ایا رپ ترکی ترجمه از ترکی استانبولی و تفسیر معنی اسپانکیتو spankito بخشی از شعر به زبان هلندی
ادامه مطلبموضوعات

یک کم من را نوازش کن - خاطرات عاشقانه هما
دلم برای نگاهش دلتنگ شده یک کم من را نوازش کن خاطرات عاشقانه هما ، دارویی که برای یک انسان وجود دارد یک انسان دیگست امیر تتلو
ادامه مطلبموضوعات

تولدی دوباره و زندگی بدون او
سال 85 تصمیم مهاجرت به ترکیه در ذهنم شکل گرفت حتی اگر نمیخواهی خنده تو کافیست تا از آسمان ها صدایش به من برسد ازمیر و استانبول
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود
در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند. خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته.
