نویسندگان ترکیه ای

زنان، مد و ادبیات در دوره گذار از امپراتوری عثمانی
تغییر و آزادی لباس زنان در ترکیه | زنان دکلته پوش ، مد و مدرنیته از دوره عثمانی تا جمهوری در ترکیه | پوشش، قدرت و قلم از نگاه نویسنده ترک
ادامه مطلبموضوعات

نگرش ادبیات ترکیه به شب یلدا
ترجمه ای از نگرش ادبیات ترکیه به شب یلدا از زبان ترکی استانبولی شب یلدا در ترکیه yelda gecesi یا Şeb-i Yelda شب یلدا به ترکی استانبولی
ادامه مطلبموضوعات

ترجمه فارسی داستان کوتاه جیرجیر کنان از ترکی استانبولی
من رو هم همینطوری خندونده بود یهو خودمو برهنه در مقابلش دیدم بردگی جنسی و سکس از ترس کپ کرده بودم باز هم می خندید صالح ترکی استانبولی
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه او ترجمه از ترکی
او زیبا بود داشتم برای نفس کشیدن لای موهای سیاه زغالی اش جون می دادم لیوان کمر باریک چای را بلند کرد، بدون اینکه به لب هایش برخورد کند
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه وسایل بی حافظه و یک عکس
ترجمه داستان کوتاه وسایل بی حافظه و یک عکس از ترکی استانبولی توصیف تفکرات و خاطرات دختری که عاشق عکس های قدیمی در بازار عتیقه هست
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه هویت مجهول ترجمه از ترکی استانبولی
داستان کوتاه هویت مجهول داستانی از سال 2341 ترجمه س.حمید رابط - داستانی از آینده ، انسانی واقعی یا انسان نمایی با هوش مصنوعی
ادامه مطلبموضوعات

استفاده از هوش مصنوعی در صنعت مد
کاربردهای هوش مصنوعی در صنعت مد | بالا رفتن سرعت در طراحی و تولید لباس با استفاده از هوش مصنوعی و تاثیر آن در صنعت مد و فشن
ادامه مطلبموضوعات

معرفی ده کتاب کلاسیک برتر ادبیات ترکیه
بهترین کتاب های کلاسیک ترکی استانبولی | کتابهای معروف نویسندگان کلاسیک ترکیه | بهترین رمان های کلاسیک ادبیات ترکیه
ادامه مطلبموضوعات

بیوگرافی الیف شافاک نویسنده ترک
الیف شافاک [Elif Shafak] [Elif Şafak] نویسنده، سخنران، فعال سیاسی ترک تبار و فعال حقوق زنان و اقلیت ها | مجله ازمیرتایمز
ادامه مطلبموضوعات

کسانی که خودکشی نمی کنند
اشتفان تسوایگ نویسنده یهودی اتریشی | آلبر کامو می پرسد آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ کسانی که خودکشی نمی کنند ترجمه استانبولی
ادامه مطلبموضوعات

داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود
در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند. خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته.
