هما

سرشار از احساسات و مهربونی، فرقی نمیکنه چند سالمه چه شغلی دارم و حتی مجردم یا متاهل ، من یک انسانم و دختر آذر ماهی

هما
هما

بیوگرافی خانم هما دختر آذر ماهی


من هما هستم و اصلا فرقی نمیکنه چند سالمه، چه شغلی دارم و حتی مجردم یا متاهل...

 

مهمترین قسمتی که دوست دارم در معرفی خودم بیان کنم اینه که من یک انسانم ، سرشار از احساسات و مهربونی و جدیت و رک بودن.. من خوده خوده واقعیم. یک رفیق واقعی که اگر با کسی رفاقت کنم تا اخرش هستم ...شاید برات جالب باشه بدونی مگه میشه یک ادم مهربون باشه ولی رک هم باشه؟!

آره از یک دختر آذر ماهی رفتارهای متضاد را زیاد میتونی انتظار داشته باشید و من دقیقا یک دخترآذرماهی هستم. معمولا در فصل پاییز عاشقانه های زیبایی را تجربه میکنم و در بهار تلاش برای از دست ندادن ها کردم .. اما در نهایت این منم ، هما با همه فشارها و سختی ها و دلواپسی ها و سخت تر از همه با همه تنهاییهام اما عاشق زندگی و عاشقی و عاشق شدن و زندگی کردن هستم ...

هما دختر آذر ماهی

معتقدم هر چه عشق مخفی تر و دست نیافتنی تر، جذاب تر و عاشقانه تر .
معتقدم هر چه تنهاتر  ، قوی تر و استوارتر .
معتقدم هر چه مهربانتر ،  شکننده تر ولی صبورتر.
و در نهایت معتقدم هر چه بی ریا تر ، واقعی تر. 
یا حق

دلنوشته های دختر آذر ماهی


بودنت را چگونه توصیف کنم؟ | جادوی نگاهت | آیا واقعا ارزشش را داشت؟

امروز زودتر نوشتن را اغاز کردم. زودتر از پایان. حسی قبل از دیدارت. حسی پر از کشش و نیاز به بودنت و خواستن و خوشحالی برای دیدنت. چشمهای پر از امید و انگیزه ات و چشمانی که هیچ وقت نگرانی در آن حتی لحظه ای حس نکردم.

زمانش که برسد ؛ خواسته هایت ، داشته هایت شده اند و آرزوها ، جزئی از روزمرگی هایت .

🎧 پادکست دختر متولد آذر هما


گردآوری مجله ازمیرتایمز 

داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود

در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند.  خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته. 

داستان کوتاه و جذاب مژگان
داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی