شماره سی و پنجم مجله مد، ادبیات و لایف استایل ترکیه





- بهترین کتابها و رمانهای کلاسیک ترکیه
- پیدا کردن نیمه گم شده
- معرفی کتاب دریاسالار کوروش
- کارا دلوین در سی سالگی
- لایف استایل ترکیه
برای دانلود انتشارات دیگر ازمیرتایمز به بخش آرشیومراجعه نمایید

آیا نیمه گمشده وجود دارد؟
آیا بخشی از شخصیت خود را در او می بینید؟
بخشی از شخصیت خود را در او می بینی. علایق مشترک داری. اگر روزی از او دور شوی، مانند یک تکه الماس در گوشه ذهنتان میدرخشد و گرمای عشق او را از فرسنگ ها احساس میکنی. در کنار او انجام بسیاری از کارها غیر ضروری می شود حتی وقتی از او جدا شوی احساس بدی نداری و او را آزاد میگذاری و وقتی دوباره برگشت از او کینهای به دل نداری.
کارا دلوین در سی سالگی
از زبان CHIOMA NNADI مدیر خبری شرکت ووگ ایالات متحده
خانه سفید کارا دلوین در دهه 1940 در لس آنجلس که به عنوان یک خانه بازی برای بزرگسالان شناخته می شود، چیزی است که برای دنیای مد طراحی شده است. مملو از اثاثیه ها و کلاه های عجیب ، که هر گوشه آن با ذکاوت و تخیل طراحی شده است. یک اتاق پوکر چادری پوشیده شده با مخمل قرمز، حمامی با تم دیوید بووی، گودال توپ با دیوارهای راه راه ، ترامپولین هایی که در چمن گذاشته شده است. وقتی در یک روز بدون ابر در اواخر ژانویه به درهای بزرگ آبی ورودی خانه سفید کارا دلوین رسیدم، دلوین با آغوشی گرم از من استقبال کرد. او جذابیت گیج کننده یک نوجوان را دارد ، پابرهنه و با یک تی شرت قدیمی پرنس که با شورت بدنسازی مارنی خاکستری همخوانی دارد. و من را به سرعت از کنار پیانوی بزرگ کودک و چیدمان هنری درخشان جیمز تورل عبور می دهد.

کتابها و رمانهای برتر ادبیات کلاسیک ترکیه
کتاب های رمان با ترجمه های ساده در سال 1862 از کشور فرانسه وارد ادبیات ترکیه شد
اولین رمان در سال 1862، با نام فنلون با ترجمه یوسف کامیل پاشا به ترکی ترجمه شد.سپس بعد از آن ویکتور هوگو آمد... 10 سال بعد اولین رمان ترک با نام عشق طلعت و فیتنات اثر نویسنده ترک شمسالدین سامی درباره دختر جوانی بود که در نتیجه اجبار والدینش با کسی که نمیخواست ازدواج کرد و در نهایت خودکشی کرد.
نسخه شماره سی و چهارم مجله مد و ادبیات ترکیه مجله ازمیرتایمز
ترجمه از ترکی استانبولی: س.حمید.رابطمطالب مرتبط
داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود
در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند. خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته.


