گفت وگو با سارا عبادی صدای زنی معاصر از دل اسطوره و رنج

سارا عبادی صدای زن معاصر از دل اسطوره و رنج نویسنده کتاب قسم به خالق زن با پرده ای از حضور، سقوط ، رستگاری و معنای زن بودن در دنیای امروز
ازمیرتایمز > مقالات > گفت وگو با سارا عبادی صدای زنی معاصر از دل اسطوره و رنج
گفت وگو با سارا عبادی صدای زنی معاصر از دل اسطوره و رنج

سارا عبادی

سارا عبادی: در جهانی که مرز میان واقعیت و خیال هر روز باریک تر می شود، صدای شاعر و نویسنده ای که از اسطوره ها، زخم ها و روایت های زنانه سخن می گوید، بیش از همیشه شنیدنی است.
سارا عبادی، نویسنده، شاعر و پژوهشگر اسطوره شناسی، با نگاهی عمیق و چندلایه به جهان پیرامون، مسیر خود را در ادبیات معاصر ایران و فراتر از مرزهای آن گشوده است. آثار او از «لیلاج عشق» تا «قسم به خالق زن»، در هم تنیدگی شعر، فلسفه و روان شناسی، تصویری تازه از زن شرقی، عشق، و تبعید را ترسیم می کنند.

در گفت وگویی صمیمی با مجله ازمیر تایمز، او از نوشتن، سانسور، مهاجرت و معنای زن بودن در دنیای امروز سخن می گوید.

 

گفت وگو با سارا عبادی

ازمیر تایمز: سارا، بسیاری از خوانندگان تو را نویسنده ای می دانند که میان اسطوره و واقعیت، میان شعر و روان، در رفت وآمدی مداوم است. این مسیر برای تو از کجا آغاز شد؟

سارا عبادی: از یک زمانی به بعد در نوشتن متوجه شدم که فقط شاعرانه صحبت کردن از دل یک قصه قهرمان بیرون نمی آورد و برای خلق قهرمان دید چطور در تاریکی اون آدم می تواند شاعرانه زیست کند. به نظر من این اتفاق از یک انسان معمولی اسطوره می سازد.

 

ازمیر تایمز: در آثار تو، زن نه تنها قهرمان، بلکه راوی و جست وجوگر معناست. «قسم به خالق زن» عنوانی جسورانه است؛ چه شد که تصمیم گرفتی این کتاب را خارج از ایران منتشر کنی؟

سارا عبادی: همزمانی چاپ کتابم با جنبش زن، زندگی، آزادی، باعث شد حساسیت ها برای مجوز کتابی در رابطه با استقلال زنان بیشتر بشود و این برای مدت طولانی باعث غیرمجاز بودن کتابم کرد و خوشحالم که حالا کتاب میتواند در دسترس همه باشد.

 

ازمیر تایمز: به نظر می رسد نگاه تو به زن، هم فلسفی و هم احساسی است؛ گویی در هر زن، اسطوره ای نهفته است. آیا می توان گفت نوشتن برایت نوعی رهایی از زنجیرهای فرهنگی ست؟

سارا عبادی: بله خیلی زیبا گفتید. زن نه تنها در کالبد جسمی خالق هستش بلکه در روح و روان هم همین طوره. نوشتن برای من چراغ روزهای تاریکم هستش.

 

ازمیر تایمز: در رمان «اعترافات خطرناک ساچلی»، ذهنِ راوی در فضایی روان کاوانه و شاعرانه حرکت می کند. چقدر از روانشناسی در خلق شخصیت هایت تأثیر گرفته ای؟

سارا عبادی: شخصیت ها همیشه وجود دارن که قصه ها را به وجود می آورند و روانشناسی به من کمک کرد نگاه واقعی و درک بیشتری به مسائل و نحوه رفتار آدمها داشته باشم.

 

ازمیر تایمز: فیلم کوتاه «پروانه های کبود» اولین تجربه تصویری تو بود. چطور شعر و تصویر را در روایتت به هم پیوند زدی؟ آیا قصد داری باز هم به سینما بازگردی؟

سارا عبادی: بله سینما همیشه برای من وسوسه انگیز و دوست داشتنی هستش. البته تعدادی فیلمنامه نوشته شده آماده دارم که فکرهایی براشون دارم.

 

ازمیر تایمز: بسیاری از نویسندگان ایرانی پس از مهاجرت، دچار نوعی خلأ زبانی می شوند. برای تو، زبان فارسی در مهاجرت چه معنایی دارد؟ آیا هنوز با همان شور و عاطفه پیشین می نویسی؟

سارا عبادی: به نظر من زبان ذاتا اختراع بشر هستش و وسیله ای برای ابراز وجود هست اما قصه ها و احساسات در ذات انسان وجود داشته و نهادینه شده.

 

ازمیر تایمز: اگر بخواهی سه واژه برای تعریف دنیای نویسندگی ات انتخاب کنی، آن سه واژه چه خواهند بود؟

سارا عبادی: حضور، سقوط، رستگاری

 

ازمیر تایمز: و در پایان، اگر بخواهی پیامی برای زنان نویسنده جوان در ایران بفرستی، چه می گویی؟

سارا عبادی: همیشه باید باور داشت که موانع واقعی هستند و عبور ازشان با زحمت و رنج همراهه اما هیچ وقت غیرممکن نیست.

 

یادداشت پایانی

سارا عبادی با نگاهی صادقانه و بی پروا، در مرز میان ادبیات و اسطوره ایستاده است؛ جایی که زن، دیگر نماد نیست، بلکه خودِ خالق روایت است. آثار او دعوتی اند برای بازاندیشی در مفهوم زن، عشق و رهایی.

 

 


برچسب ها
همه مقالات
داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود

در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند.  خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته. 

داستان کوتاه و جذاب مژگان
داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی