دیروز هایی که باشد فراموش شود

بخشی از شعر
Kurumuş boğazım
گلویم خشک شده
Bekliyorlar yol ağzında onlar
آنها در سرراه منتظر من هستند
Bir gün beni sorarlarsa suscan
ترجمه فارسی Unutulacak Dünlerمطالب مرتبط
پربازدیدترین ویدئوها
ویدیو هایی از وقایع ، رویدادها و موضوعات جذاب و متنوع
داستان کوتاه و جذاب مژگان ترجمه از ترکی استانبولی
پدرم را در حالی پیدا کردم که در پیشخوان یک کتابفروشی بود
در میان کتابهای قابل فروش بهت زده بود. 3 لیره برایش ارزش گذاشته بودند. خنده ای بر چهره اش بود که تا به حال ندیده بودم ، آرامشی که با آن آشنا نبودم. در کنارش کسانی که تا به حال ندیده ام... مردی که قادر به صحبت کردن نیست ، مادرم را خیلی دوست دارد اما نمیتواند ابرازش کند ، پدری که فقط می تواند عشقش را با دستی که هنگام خواب بر سرمان می کشد، به ما نشان دهد، انسانها را در آغوش می گرفت. زنی که مادرم نبود و دو مرد دیگر ، پیک های مشروب شان را به سلامتی میزنند. خوشحالی شان، چقدر عجیب است. من متاسفم که نمی دانستم پدرم چنین لبخند محکم و سرشار از شوق زندگی داشته.




